نه سنگ صبوری در خانه دارم
نه دوستی که حواسش به من باشد
نه فامیلی
حتی نه تو
خودم مانده ام و خودم
حرف های دلم را به چه کسی بگویم
چقدر احساس غریبی می کنم
چقدر این بغض های تو گلو سنگیگنند
همه ستنو انگار هیچ کس نیست حتی تو
هرگاه میخواهم با تو صحبت کنم نیستی
چه کار کنم با خودم حرف میزنم
ولی نمی تونم خودرا تحمل کنم سریع گریه ام میگیرد
یادت بود که گفته بودم هرچیزی از دور قشنگه است
نباید نزدیکم می آمدی چرا می خواهی منوبشناسی
تو که فهمیدی من کیم پس چرا ماندی
جهت ورود به جانان چت اینجا کلیک نمایید








